جدول جو
جدول جو

معنی جیب بر - جستجوی لغت در جدول جو

جیب بر
دزدی که پول مردم را از جیب آنان می رباید، کیسه بر
تصویری از جیب بر
تصویر جیب بر
فرهنگ فارسی عمید
جیب بر
کیسه بر دزدی که پول و مال کسان را از جیب آنان برباید کیسه بر
تصویری از جیب بر
تصویر جیب بر
فرهنگ لغت هوشیار
جیب بر((بُ))
دزدی که پول و مال کسان را از جیب آنان برباید، کیسه بر
تصویری از جیب بر
تصویر جیب بر
فرهنگ فارسی معین
جیب بر
دزد، سارق، طرار، کیسه بر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی بر
تصویر بی بر
ویژگی چیزی که میوه نمی دهد، بی میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیم بر
تصویر سیم بر
کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد، سیم تن، سیم بدن، سیمین بدن، سیم اندام، سیمین بر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تب بر
تصویر تب بر
هر دارویی که تب را قطع کند یا تخفیف بدهد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لَ)
آنکه پیش برد. آنکه قبل از دیگران ببرد، آنکه پیشتر بعده معینه برد و بر حریف غلبه کند در قمار. آنکه عده دست های برده اش پیش از حریف خاتمه یابد. سه دست پیش بر (در نرد و غیره) ، یعنی سه دست بازی را از حریف زودتر ببرد. آنکه پیش از دیگران برد (در نرد و غیره) ، (اصطلاح اسبدوانی) اسبی که جایزۀ نخستین رامیبرد و برندۀ نخستین است. (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(بی بَ)
بی ثمر. بی بار. رجوع به بر شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ سا)
که تب برد. که تب قطع کند. دافع تب. قاطع حمی. که علاج تب کند، دارویی تب بر. هر دوا که قطع تب کند. دواهای تب بر: کتین، پوست بید، اکالیپتوس. خینورمین بهترین تب برها است. آتبرین در مالاریا تب بر است
لغت نامه دهخدا
(بَ)
رجوع به دیگ بابرگی شود. گویا سفرۀچرمین باشد که در سفر دیگ را با طعام در آن استوار کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). دیگ و دیگ بر، از اتباع است، دیگچه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ خوا / خا)
عیب خرنده. آنکه عیب و نقص را بر دیگر چیزها ترجیح دهد:
عیب خرند این دو سه ناموس گر
بی هنر و بر هنر افسوس گر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 97 هزارگزی جنوب خاوری قاین و12 هزارگزی خاور اتومبیل رو اسفدان به اسفج. دامنه، معتدل، دارای 321 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و زعفران و تریاک وشغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی و راه آنجا مالروست. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
که چوب برد. که قطع چوب کند. که چوب از هم جدا کند به اره و جز آن
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُ)
آلتی که داروگران بدان حب سازند
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
پی شناس. آنکه پی برد. آنکه دریابد. قائف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیم بر
تصویر نیم بر
(کشتی) فنی است از فنون کشتی: (تلخ و تند است از چشمت نظری میخواهد آسمان از نگهت نیم پری میخواهد) (گل کشتی. توبا. 407)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیش برد کسی که قبل از دیگران ببرد، آنکه عده دستهای برده اش پیش از حریف خاتمه یابد. یا سه دست پیش بر. (در نرد و غیره) یعنی سه دست بازی را از حریف زودتر بردن، (اسب دوانی) اسبی که جایزه نخستین را میبرد و برنده اول است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیب بری
تصویر جیب بری
شغل و عمل جیب بر کیسه بری
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از پیکان تیر: ز آمد شد گیبر کینه کوش یکی سقف آمد هوا چوب پوش. (هاتفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بر
تصویر بی بر
بدون میوه
فرهنگ لغت هوشیار
گویه بر ابزار دارو سازی آلتی که دوا سازان با آن خمیر های لوله شده دارویی را بریده و بعدا بصورت حب در آورند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پی برد آنکه در یابد، پی شناسقائف، اسبهایی که جایزه دوم و سوم و چهارم را میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تب بر
تصویر تب بر
هر داروئی که تب را قطع کند یا کاهش دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تب بر
تصویر تب بر
((تَ. بُ))
چیزی که تب را قطع کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جیب برکشیدن
تصویر جیب برکشیدن
((جِ یا جَ. بَ کِ دَ))
در لاک خود فرورفتن، گوشه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تب بر
تصویر تب بر
آنتی پیرین
فرهنگ واژه فارسی سره
فیض برنده، مستفیض
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی بار، بی ثمر، بی حاصل، بی میوه
متضاد: بارور، ثمردار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سالار، قوی، حیوان نری که برای جفت گیری نگهداری شود
فرهنگ گویش مازندرانی
راه رفتن با جوراب بر روی زمین، سریعتر، سرپایی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی خورشت با دل، قلوه، تخم مرغ و سیب زمینی
فرهنگ گویش مازندرانی